اخلاق توسعه
اخلاق توسعه ،موضوع توسعه تاکنون سیر تکاملی طولانی را سپری کرده است. این موضوع ابتدا با مباحثی نظیر رشد اقتصادی در ادبیات اقتصادی رایج شد که اشاره به رشد کمّی داشت. بعد از انتقادات مبنی بر عدم توجه به مباحث کیفی در اقتصاد نظیر آموزش و بهداشت، بحث توسعه به میان آمد. در اواخر قرن بیستم زمزمههایی مبنی بر عدم توجه اقتصاد به محیط زیست پیش آمد که این انتقاد، مفهوم توسعه را به مفهوم توسعه پایدار سوق داد. امروزه متفکرین توسعه، به دنبال توجه به موضوعات اخلاقی در توسعه هستند که دنیس گولت و دیوید کراکر از سردمداران این تفکر میباشند که به بررسی مختصر آرای ایشان می پردازیم.
دنیس گولت
دنیس گولت (۱۹۳۱-۲۰۰۶) یک اقتصاددان فرانسوی است. زمینهی اصلی کاریِ وی مبحث مهم توسعهی انسانی بوده است. اما او را میتوان مؤسس رشتهی علمی اخلاق توسعه نامید. او در این رشته به ارتباط بین اخلاق، ارزشهای انسانی-اجتماعی و توسعه، برنامهریزی میپردازد. این حوزهی بینرشتهای در واقع در سال ۱۹۵۶ بوسیلهی وی تأسیس شد. گولت برای فهم ابعاد این موضوع مدت ده سال از عمر خود را در کشورهای مختلفی چون لبنان، برزیل، اسپانیا و الجزایر سپری کرده است. همچنین در برنامهریزیهای توسعهای این دست از کشورها همراهی و همکاری نموده است و حتی به عنوان کارگر در کارخانههای این کشورها کار کرده است.
او در پی این بوده است که سناریوهای بدیلِ روایتِ متعارف از زندگی و جامعهی نیک و عادلانه را دریابد. یکی از اساسیترین نظرات گولت این است که اساساً در بحث توسعه، اتکا به رشد اقتصادی، درآمد سرانه و سایر شاخصهای کمّی فرع موضوع هستند. توسعه از منظر گولت تا به حال به نوعی مهندسی مکانیکی جامعه معطوف بوده تا بتواند تغییرات تکنولوژیکیِ سریعی را منجر شود. در مقابل، گولت مدعی است توسعه بایستی به مثابه یک تغییر اساسی در نگرشها، نحوهی مواجهه آدمی با طبیعت و تصویر وی از زندگی نیک فهم شود. در این پارادایم ممکن است رشد بالا در قبال کاهش همبستگی اجتماعی اساساً نه توسعه که ضدتوسعه باشد.
او در گونهشناسی خود از پارادایمهای توسعه چهار پارادایم را مطرح میکند :
پارادایم اول همان دیدگاه نوسازیِ معروف یا همان مدرنیزاسیون است که البته در حال حاضر منسوخ شده است. دیدگاه دوم عبارت است از همان دیدگاه اول با کمی اصلاحات، یعنی رشدی که متضمن نرخ متناسبی از توزیع درآمد باشد. اما دیدگاه سوم دیدگاه نیازهای اساسی است. این دیدگاه نه صرفاً اصلاح این بخش را هدفگذاری مینماید، بلکه نقطهی تمرکز توسعه را دگرگون میسازد. از این منظر ممکن است تأمین نیازهای اساسی انسان حتی موجبات کاهش رشد اقتصادی را در پی داشته باشد.
اما از نظر گولت در حال حاضر در اکثر جوامع پیشاصنعتی نیازهای اساسی افراد تأمین است و بدین ترتیب این رویکرد (حداقل) برای ایشان کارکردی ندارد. همچنین یکی از اشکالات این رویکرد این است که اهداف توسعه در رویکردهای قبلی را به طور کلی میپذیرد، یعنی بهبود اقتصادی، نوسازی نهادی و حداکثر کارآیی تکنولوژیک. به عبارت دیگر از منظر وی مشکل رویکرد توسعهی انسانی این است که همچنان در چارچوب برنامههای سرمایهداری طرح میشود.
اما رویکرد چهارم رویکردی است که خود وی مؤسس آن است: توسعه از سنت. از نظر وی مردم در جهان سوم باید مبتنی بر سنت خویش به ارزیابی اهداف مذکور پرداخته و سپس آنها را درقالب زندگی اجتماعی خویش وارد سازند. این رویکرد نیازهای انسانی را در قالبی کلیتر اعم از نیازهای اقتصادی، عاطفی و معنوی نگریسته و سپس سعی در تأمین آنها دارد. بدین ترتیب در این نگاه شبکهی ارزشی مضمر در رویکردهای توسعهایِ پیشین همعرض و نه برتر از شبکههای ارزشیِ دیگر جهان هستند. از منظر او انتظار میرود در آینده رویکردهایی که اقتصاد، تکنولوژی و کارآیی را تابع ارزشهای فرهنگی جامعه بدانند دستِ بالا شوند.
او متخصصان اقتصادی (اقتصاددانان، بروکراتها و تکنوکراتها) کشورهای جهان سوم را غولهای یکچشم مینامد. ایشان عمدتاً از پایتخت که نماد زندگی مدرن است به مناطق مختلف رفته و به دلیل عدم همدلی با ارزشهای فرهنگی محلی، طوری عمل میکنند که گویی یک کارشناس خارجی هستند. آنها فکر میکنند که بیبروبرگرد میدانند که چه چیزی برای ایشان خوب است و برای رسیدن به این اهداف چه باید کرد. این متخصصان برای دانش غیررسمیِ مردم منطقه اساساً حیثیت عقلانی قایل نیستند. نتیجتاً پاسخهای ایشان همگی از این جنس است (فیالمثل برای کشاورزی) که کود شیمیایی مصرف کنید؛ تلقیح مصنوعی انجام دهید و توصیههایی از این دست. اما ممکن است این پاسخها که از منظر خاصی عقلایی باشند در یک معنای وسیعتر و آیندهنگرانهتر اساساً ضدعقلایی باشند. از نظر گولت تنها راه کاهش قدرت فایقه این جنس از متخصصان ورود مشارکتجویانهی مردم در صحنه است. (لطیفی، ۱۳۸۸) از این منظر ابزارها هم به سان اهداف حامل ارزشهای خاص خود هستند. بنابراین رویکرد سنتی در توسعه (فقط باید در مورد اهداف اظهار نظر کرد) اشتباه است. در رأس این ابزارها تکنولوژی غربی است. این تکنولوژی وفاداری سفت و سختی به شکل خاصی از عقلانیت، مفهوم خاصی از کارآیی و رویکرد ویژهای به قدرت دارد. به همین دلیل بود که بولیویاییها به انتخاب شکل خاصی از تکنولوژی پرداختند که کمتر مخرب محیط زیست و محیط زندگی اجتماعی آنها بود.
از منظر این رویکرد دو دسته هستند که به خوبی در مقابل جریان متعارف توسعه ایستادهاند. دستهی اول محیط زیستگرایان هستند که دغدغههای صریحی در مورد محیط زیست دارند. اما دستهی دوم به طور پیوسته متذکر میشوند که توسعه به روشهای سرمایهداری و حتی سوسیالیستی فقط عدهی خاصی از مردم را ثروتمند ساخته و عمدتاً ناموفق بوده است. این دو دستهی منتقد سه هدف کلی برای توسعه برمیشمرند: ارائهی دیدگاهی منسجم دربارهی زندگی خوب انسانی، تبیین مفهومی غنی و گسترده از جامعهی عادلانه و نهایتاً تدوین فهمی متناسب با دیدگاههای قبل در مورد طبیعت. البته باید هر دو رویکرد را تقویت نمود. برای رویکرد اول باید تلاش کرد تا حفظ محیط زیست، نه برای افزایش خدماتش در بلندمدت، بلکه به خاطر اینکه فینفسه دارای ارزش است، الزامی شود. ایشان باید البته حق فقرا و کشورهای درحال توسعه را برای استفاده از طبیعت به رسمیت بشمارند. همچنین از طرفی باید در مقابل کسانی که معتقدند «حالا نوبت ماست که به سان کشورهای پیشرفته حق خود را از طبیعت بگیریم» ایستاد. بنابراین باید هر دو رویکرد تا حدی نسبی شده و بین دو نگرش کلی که «انسان سرور طبیعت است و باید از آن استفاده کند» و «طبیعت فینفسه دارای ارزش است» تعادلی ایجاد نمود. (گاسپر، ۲۰۰۸)
دیوید کراکر
هر چند که معمولاً دنیس گولت به عنوان پایه گذار در فلسفهی اخلاق توسعه شناخته میشود، اما آغاز تلاش جدی در این زمینه بیتردید مصادف با کوششهای خلاقانهی دیوید کراکر و شکل گیری انجمن فلسفهی اخلاق توسعه (IDEA) توسط او بود. قلمروی فکر کراکر را میتوان به سه حوزه تقسیم کرد که مهمترین آنها در زمینهی فلسفهی اخلاق توسعه است. او به عنوان یک فیلسوف میکوشد تا تلفیقی میان فلسفهی اخلاق، فلسفهی سیاست و علوم اجتماعی و اقتصادی را برقرار سازد.
کراکر در مقالهی «فلسفهی اخلاق توسعه، خاستگاهها، همسوی ها و ناهمسوی ها» به معرفی فلسفهی اخلاق توسعه میپردازد. عبارت زیر بخشی از مواردی است که او آن را مورد توافق در قلمروی اخلاقگرایان توسعه نامیده است. (حاجی حیدری، ۱۳۸۴)
• چه چیز باید به عنوان توسعهی (خوب) تلقی شود؟ مثال روشن توسعهی «خوب» و توسعهی «بد» چیست؟ چگونه پارامترهای مختلف دینی و اجتماعی و محلی میتوانند در دستیابی به «توسعه» نقش مثبت ایفاء کند؟
• اگر توسعه نه به عنوان یک مفهوم فارغ از قضاوت ارزشی، بلکه به عنوان تغییرات اجتماعی-ـ اقتصادی خوب تعریف شود، آنگاه اهداف و استراتژیهای مهم اقتصادی، سیاسی و فرهنگی یک جامعه باید چه چیزهایی باشند، و کدام اصول باید نشانگر گزینش آنها باشد؟
• چه کسی (یا چه نهادهایی) باید مسئول ایجاد توسعه باشند (دولت یک ملت، جامعه مدنی یا بازار) ؟ چه کسی (یا چه نهادهایی)
• چگونه باید تکالیف و وظایف مربوط به توسعه را تشخیص داد؟ آیا این تکالیف صرفاً مبتنی بر قول و قرارهاست. یا ناشی از وظایف کلی ناشی از نیکوکاری (اعطای کمک به نیازمندان خاص)، با وظایف کلی معین، با وظایف سلبی دایر بر از بین بردن ساختارهای بیعدالتی و متوقف کردن اقدامات آسیب زا، یا وظایفی که متوجه جبران خطاهای گذشته است؟
• خوبی و بدی عاملیت های توسعه در چیست؟ چه میزان معیاری خوبی در فضیلت است (حقیقت و خیر مطلق) و چه میزان بدی در شقاوت (شر در مقابل خیر حقیقی) است؟
• تا چه میزان، شکاکیت اخلاقی، نسبی گرایی اخلاقی، منافع ملی و واقعیت بینی سیاسی میتواند این مطالعهی اخلاقی فرامرزی را زیر سئوال ببرد؟
• چه کسی و با چه روشهایی باید پاسخ این پرسشها را تعیین کند؟ برای حل این مسائل، تأملات نظری، مشورت عمومی و «یادگیری در حین عمل» چه نقشی دارند؟
• اخلاقگرایان توسعه تأکید دارند که کاربست ها و نظریات توسعه ،ابعاد توسعه، ابعاد اخلاقی و ارزشی دارند و میتوانند از تحلیلها، نقادی ها و سازه های نظری روشن اخلاقی سیراب شوند. گرچه تحقیق در واقعیت و روابط محتمل علمی و معلومی آنها مهم هستند اما جای ارزیابی اخلاقی آنچه بوده است و هست و خواهد بود را نمی گیرد.
• هر چند ممکن است درک اخلاق گرایان توسعه از این اصطلاحات تا حدودی به گونه های دیگر باشد، اما آنها مستلزم به شناخت و کاهش محرومیت،فقر و بدبختی در کشورهای فقیر هستند.
• اخلاق گرایان میدانند که آنچه مکرر از آن به عنوان «توسعه» یاد میشود ( مثلاً) رشد اقتصادی، همان قدر که حلّال مشکلات بوده است، مشکل آفرین نیز بوده است. مفهوم «توسعه» را هم میتوان به طور توصیفی و هم به طور تجویزی به کار برد. در معنای توصیفی «توسعه» معمولاً به عنوان فرایندهای رشد اقتصادی، صنعتی شدن و مدرنیزاسیون تلقی میشود که منجر به دستیابی جامعه به تولید ناخالص داخلی (سرانه) بالا یا رو به افزایش میشود. با این نگاه میتوان از جامعهی «توسعه یافته» تجلیل یا انتقاد کرد. در معنای تجویزی جامعهی «توسعه یافته» (از روستاها گرفته تا جوامع ملی و منطقهای) و جامعهای است که نهادهای رسمی آن اهداف ارزشمند (بر حسب اعتقادات غالب) را محقق میکنند (در مرکز این اهداف ارزشمند، غلبه بر محرومیت اقتصادی و اجتماعی قرار دارد). برای پرهیز از اشتباه شدن این دو معنا از «توسعه» هنگامیکه «توسعه» معنای تجویزی دارد، اغلب با آن وصف مثبتی مانند «خوب»، «اصیل»، «انسانی»، «عادلانه»، «اخلاقاً شناخته شده» میآید.
• فلسفهی اخلاق توسعه باید در سطوح مختلف عمومی و تخصصی هدایت شود. درست همانطوری که بحث های توسعه در سطوح انتزاعی مختلف صورت میگیرد ، به همان ترتیب فلسفهی اخلاق توسعه باید این مورد را ارزیابی نماید: اصول اخلاقی پایه، همچون عدالت، آزادی، استقلال، همبستگی و مردم سالاری.
در پایان ذکر این نکته الزامی است که این رویکرد در حال حاضر به طور کلی به جریان مستقلی در جهان تبدیل شده و حتی رویکردهای جدیدی تحت عنوان فلسفهی توسعه نیز به سرکردگی این جریان پدید آمده که تا به حال ظرفیت زیادی برای بحثهای توسعهی بومی، ملی و اسلامی از خود بروز دادهاند.
جمع بندی
اخلاق توسعه دارای مزیتهایی است که به نظر میرسد نسبت به سایر جریانها ورویکردهای موجود در حوزهی توسعه در موضوع الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت به کار میآید.
اولاً این رویکرد به سمت پستمدرنیسم نمیرود و از این منظر آسیبهایی که متوجه رویکردهایی از قبیل روی کرد پساتوسعه است به این روی کرد وارد نیست. به عبارت دیگر پستمدرنیسم علیرغم دعوی خود مبنی بر پلورال دیدن دیدگاههای مختلف در مورد انسان، عملاً دیدگاه خاصی از انسان را در دستگاه تحلیلی خود تعبیه میسازد که این خود را در نهایت امر و در عرصهی سیاستگذاری توسعه نشان میدهد.
ثانیاً رویکرد اخلاق توسعه نسبت به همهی جریانهای موجود در حوزهی توسعه منتقد است و وجه سلبی نسبتاً مناسبی نیز دارد. بنابراین الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت میتواند در حوزهی نقد رویکردهای بدیل به مطالعات انتقادی این رویکرد استناد دهد. همچنین آسیبشناسی این رویکرد از سرمایهداری به رغم چپ-زدگیِ نسبی در نهایت نسبت به آسیبشناسی چپ نو و پساتوسعه غیرایدئولوژیکتر است. برای مثال توجه بیبدیل ایشان به انسانشناسی و فلسفهی اخلاق توسعه خودبهخود عنصر “نفع شخصی” را به مثابه مهمترین عنصر مدل مسلط توسعه مورد تأکید قرار میدهد. حال آنکه در رویکردهای منتقدی مثل چپ نو و فراتوسعه همچنان فرض بر این است که مهمترین عنصر مدل مسلط مقولهی استثمار یا کالاییسازی است. بنابراین این رویکردها از آنجا که نفع شخصی را به عنوان محرک اول در رفتار انسان مفروض دارند، همچنان در مقابل ارائهی تفاسیر غیرمادی از انسان در دیسیپلین توسعه مقاومت میکنند. حال آنکه رویکرد اخلاق توسعه اساساً دیسیپلین توسعه را نسبت به معانی مختلف بهروزی انسان و انسانشناسیهای شرقی آگاه نموده و رویکردهای غربی را نسبت به دیدگاه ارزشی نسبت به انسان در مدلهای توسعهشان به خودآگاهی رسانده است.
ثالثاً این رویکرد در بیان ایدههای خود در مورد موضوعات مختلف توسعه به مبانی گفتمان الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت نزدیکتر است. البته این به آن معنا نیست که این رویکرد از حیث مبانی مدرنیستی نیست بلکه به نظر میرسد مبانی این رویکرد نسبت به سایر رویکردها کمتر معارض گفتمان الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت قلمداد میشود. از منظر این رویکرد مهمترین نشئهی یک مدل توسعه وجه اخلاقی و مبانی فلسفهی اخلاق منطوی در آن است. این رویکرد ضمن آنکه بر نقش دین در یک مدل توسعه تأکید دارد، راهی برای تمهید نقش مؤثر دین در توسعه باز کرده است. در واقع از میان همهی این رویکردها تنها این رویکرد است که به سطحی نایل میشود که میتواند تبیینی در باب چیستی توسعهی دینی ارائه دهد. هم به منبع بودن متن مقدس برای توسعه تأکید دارد و هم بر اهمیت نقش ناخودآگاه فرهنگ و سنت بر مدل توسعه اذعان دارد.
منابع
۱. حاجی حیدری، حامد، (۱۳۸۴)، سنجش عدالت و تلاشهای صلح: گزارشی از میزگردی با حضور کراکر، راهبرد توسعه (نشریه)، شماره ۴
۲. لطیفی، غلامرضا، (۱۳۸۸)، دیدگاههایی از توسعه، کتاب ماه علوم اجتماعی (نشریه)، آبان، شماره ۲۰
۳. Gasper, Des, (2008), DENIS GOULET AND THE PROJECT OF DEVELOPMENT ETHICS: Choices in Methodology, Focus and Organization, Institute of Social Study.