سهراب میرزایی

زمان مطالعه این مطلب تنها: 6 دقیقه

 دردها را برای تغییر و رسیدن به هدف به‌ جان خریدم

سهراب میرزایی کارآفرین خرم آبادی  علی‌رغم وجود مشکلات و موانع بسیار غول ناامیدی و نتوانستن را شکست داده و توانسته زمینه اشتغال را برای بیش از 3 هزار نفر از هم‌وطنانش فراهم آورد.

به گزارش خبرگزاری فارس از خرم‌آباد، بیکاری امروزه به عنوان مهمترین آسیب اجتماعی شناخته می‌شود خصوصا که این معضل در بین اقشار تحصیل‌کرده نمود بیشتری یافته است.

اگرچه دولت‌ها نقش مهمی در ایجاد اشتغال و سامان‌بخشیدن به فضای کسب‌وکارها را دارند اما با توجه به رشد روزافزون جمعیت و نبود مشاغل اداری، کارآفرینی می‌تواند گزینه خوب روی میز برای جوانان در جهت ایجاد شغل و حتی فراهم نمودن زمینه کسب‌وکار برای دیگر افراد واقع شود.

سهراب میرزایی کارآفرین برجسته لرستانی، کسی است که علی‌رغم وجود مشکلات و موانع بسیار اما غول ناامیدی و نتوانستن را شکست داده و با فکری باز و اعتقادی راسخ توانسته زمینه اشتغال را برای بیش از 3 هزار نفر از هم‌وطنانش فراهم آورد.

میرزایی معتقد است اهداف ما تاریخ انقضا دارند لذا همیشه از خدا می‌خواهم پشتیبانم باشد تا هرکاری را در زمان خودش به سرانجام برسانم چون اگر درد تغییر را به جان نخریم با دردی به‌نام حسرت بزودی مواجه خواهیم شد.

در زیر گفت‌وگوی خواندنی فارس را با این کارآفرین نمونه لرستانی می‌خوانید:

فارس: لطفا بیوگرافی مختصری از خودتون رو برای مخاطبین بفرمایید؟

سهراب میرزایی هستم، 25 شهریور1371 در محله کیو خرم‌آباد در خانواده‌ای هنرمند و فرهنگی به دنیا اومدم و الان دانشجوی ترم آخر مهندسی استخراج  نفت هستم.

فرزند بزرگ خانواده هستم که یک خواهر کوچکتر از خودم دارم که ٢٠ ساله هستند و الان در کنار همدیگه داریم فعالیت‌مون رو بصورت گسترده انجام میدیم. دوران دبستان خود را در مدرسه شهیدمراد داوودی و راهنمایی را در شهید رجایی سپری کردم، در ایام دبستان توسط استاد و مربی گران‌قدرم ارشیا والی‌زاده وارد عرصه ورزش بدمینتون شدم و با علاقه فراوان این ورزش رو دنبال کردم و در دوران دبیرستان به اولین مدال قهرمانی نوجوانان کشور دست پیدا کردم و استارت حرفه‌ای ورزشم از آن زمان خورد.

در دوران ابتدایی و راهنمایی همزمان با درس خوندن کار می‌کردین؟

بله، در تابلو سازی به پدرم کمک می‌کردم.

 چه سالی وارد دانشگاه شدین؟ در دانشگاه کار می‌کردین؟

رشته تحصیلی من تجربی بود اما کنکور که دادم رشته ریاضی و انتخاب کردم چون پدرم همیشه آرزو داشت مهندس نفت شوم.
سال ٩٠ وقتی وارد دانشگاه شدم همزمان با تحصیل برای اینکه از فشار روی خانواده‌ام کم کنم
وارد گلخانه شدم و دو سال در آنجا کار می‌کردم، کار گلخانه و باغبانی کار سنگین و پر از مسوولیت فراوان بود.

واحدهایم رو جوری انتخاب می‌کردم که اواسط هفته باشد، عصرها مربی‌گری می‌کردم و شب‌ها معمولا در تالارها فعالیت داشتم، روزهای سختی بود حتی گاهی اوقات پنج ماه به خرم‌آباد نمی‌آمدم

 اذیت نمی‌شدین از همزمان درس خوندن و فعالیت‌های سخت انجام دادن؟
به شدت دچار افسردگی شده بودم و روزانه تا یک ورق قرص آرام‌بخش یا ژلوفن مصرف می‌کردم، بعد از مدتی دچار زخم معده و اثنی عشر شدم، اما چاره‌ای نبود.

 سختی‌ها رو به‌چه امیدی تحمل می‌کردین؟ مهمترین هدفتون در آن زمان چی بود؟

من از بچگی آرزو داشتم ورزش‌ام را به صورت حرفه‌ای در اروپا دنبال کنم و بتونم با رشدم این ورزش رو درشهرم توسعه بدم و  دست خانوادمو  بگیرم تا  به جایگاهی که حقمونه برسیم.

پس چی شد که در یک مقطعی ناامید شدین؟

هروقت خسته می‌شدم می‌گفتم یک‌روزی تموم میشه تا زمانی که منم یه آدم عادی شدم و ناامید شدم.

اردیبهشت ٩۴ دوستم وحید دهفولی من رو به تجارت بازاریابی شبکه‌ای معرفی کردن  و البته من نپذیرفتم و فکر می‌کردم قدرت انجام هیچ‌کاری رو ندارم، امیدی به زندگی نداشتم برای همین به دوستم گفتم منتظر جواب بماند اما جوابی به او ندادم.

 اما نظرتون یه‌روز تغییر کرد؟

بله، درسته، ساعت ٩ صبح زنگ منزل دانشجویی ما خورد و دم در رفتم دیدم وحید دوستم ماشین خریده بود، باورم نمی‌شد چون قبلا با موتور سراغم می‌اومد و اوضاع مالی مساعدی نداشت حتی لباس همدیگه رو می‌پوشیدیم.
من رو به منزلش دعوت کرد و دوباره کار رو برایم توضیح داد، اولش باورم نمی‌شد اما وقتی گفت من زندگی باامید و بهتری دارم گفتم به منم کمک‌کن.

 بازاریابی شبکه‌ای و کوتاه برای خوانندگان ما تعریف می‌کنید؟

بازاریابی شبکه‌ای یک روش نوین توزیع کالاست که از تاریخ ۶ شهریور ١٣٩٠ به صورت رسمی در ایران شروع شد و تاکنون ٢٣ شرکت که اسمشون در سایت وزارت صنعت، معدن و تجارت موجوده مجوز فعالیت گرفتن.

این شرکت‌ها زیر نظر یک کمیته نظارت شامل چهار ارگان دولتی وزارت اطلاعات، نیروی انتظامی(پلیس فتا)، دادستانی کل کشور و وزارت صنعت، معدن و تجارت.

 با چه انگیزه‌ای وارد فضای کسب‌وکار شدین؟

برای استارت کار و با این تفکر و بینش که یک دفتر و شعبه بزرگ از شرکتی که در آن مشغولم خودم میزنم استارت زدم و از دوستم قول گرفتم کمکم کنه که بتونم فقط یک پراید برای خانواده‌ام بخرم تا پیاده‌رفتن‌شون رو نبینم.
وقتی وارد کار شدم به همراه دوستم وحیدبا اشتیاق تمام به خرم‌آباد اومدم اما مادرم رو دیدم که به دو سرطان بدخیم دچار شده بود و پدرم نیز با مسایل مالی مربوط به آن دست‌وپنجه نرم می‌کرد.

فکر پراید از سرتون پرید و به فکر درمان مادر افتادین؟

بله، موضوع رو با خواهرم در میان گذاشتم و باهم استارت زدیم، خواهرم محصل بود و درب دبیرستان سراغش می‌رفتم و باهم عصرها کار می‌کردیم

صبح تا شب با کارم مشغول بودم چون به مادرم و پدرم قول داده بودم که موفق  می‌شوم، برای استارت کارم مدتی دوباره به تهران رفتم و شروع به‌کار گل‌فروشی کردم تا بتوانم کارم را محکم‌تر و جدی استارت بزنم و خوشبختانه مادرم عمل جراحی انجام دادن و بهبود پیدا کردن.

 بعد از درمان مادر به فکر تاسیس شرکت که آرزوتون بود، افتادین؟

بله، مردادماه سال گذشته درخواست دفتر به وزارت دادم و اسفند شعبه دفترمون رو افتتاح کردیم، تمام اقوام و دوستانم را به این کار معرفی کردم و هم‌اکنون به لطف خدا بعد از دوسال، 3 هزار و 500  نفر سازمان فروش در چندین استان کشور دارم که باعث شده زندگی خیلی از هم‌وطنان و همشهری‌های  خوب و باغیرتم تغییرات عالی داشته باشه.

 ورزش و الان در چه سطحی هستین؟

ورزش رو بعد از یک‌سال و نیم دوباره استارت زدم و ماه گذشته در رده دونفره در استان مقام اول را کسب کردم.
ورزش و نتورک در خون من است و یکی از مهم‌ترین ماموریت‌های من در زندگی، فراهم‌کردن بستر و رساندن مردم کشورم در این زمینه‌ها به موفقیت‌های جهانی است.

امروز برخی از جوانان با پیدانشدن کار مرتبط با رشته تحصیلی‌شون ناامید میشن و دست به‌هیچ کاری نمیزنن، اینجور که من متوجه شدم کار شما نیاز به سرمایه بالایی نداره و فقط همت و تلاش می‌خواد و این خودش انگیزه‌ای است برای افرادی که حتی سرمایه‌ای برای شروع کار ندارن.

طبق کتاب موج سوم الوین تافلر که دوره‌های زمانی را به سه دسته کشاورزی، صنعت و اطلاعات تقسیم‌بندی می‌کند کشور ما هم‌اکنون در برهه‌ای از زمان است که در حال تحولات عظیمی به‌خاطر تغییر از موج صنعت به اطلاعات است و افرادی در این موج برنده هستند که با توجه به نیاز جامعه اطلاعات کافی جهت پیشگام‌شدن را کسب کنند

در این مدت متوجه شدم که افراد یا تغییر می‌کنند یا منتظر و متوقع نسبت به بقیه می‌مانند، البته نظرات همه  محترم و برای خودشان سنجیده است اما بنده از زمانی متوجه شدم تنها کسی که من را از سختی‌هایی که افکار خود رادر آن غرق کردم نجات می‌دهد فقط خودم هستم.

 به جوانان هم‌سن‌وسال خودتون چه توصیه‌ای دارین؟

اینکه هیچ‌وقت به‌خودتون نگید گل کاشتی، چون خدا در قرآن فرموده که هرآنچه در آسمان‌ها و زمین است را به‌تسخیر شما درآوردیم
این ماییم که در دریای زندگی انتخاب می‌کنیم با قلاب ماهیگیری کنیم یا سوار بر قایق با یک تور کوچک و یا با کشتی و تورهای بزرگ.

قطعا با نشستن و دست روی دست گذاشتن فقط ثانیه‌های عمر تمام می‌شود، اما می‌توانیم با پیداکردن فرصت‌های مناسب و به‌کاربردن همین ثانیه‌ها در فرصت، روزهای شادی را برای خود و اطرافیان‌مون بسازیم.

اگر بخواین زندگی خودتون رو در یک جمله تعریف کنید با تمام فراز و نشیب‌هاش، چی میگین؟
اهداف ما تاریخ انقضا دارند لذا همیشه از خدا می‌خواهم پشتیبانم باشد تا هرکاری را در زمان خودش به سرانجام برسانم چون اگر درد تغییر را به جان نخریم با دردی به‌نام حسرت بزودی مواجه خواهیم شد.

 آرزوی الانتون برای پدر و مادرتون چیه؟

آرزو نمی‌کنم،کار می‌کنم تا زمانی که هرچیزی خواستند برایشان برآورده کنم، به پدرم قول دادم یک موسسه فرهنگی هنری براش احداث کنم تا به‌صورت رایگان در اختیار هنرمندان شهر قرار بده و یک بنز سواری مشکی و بلیط تور جهانگردی برایش می‌خرم.

برای مادرم یک بلیط سفر حج تمتع و یک باغ یک هزار متری سیب وآلو در جاده شمالی شهر و یک خوابگاه برای افرادی که شب جای خواب ندارند قول دادم احداث کنم که مدیرش مادرم باشد.

 بهترین حس‌تون در این سال‌های اخیر؟
بهترین حس دنیارو زمانی داشتم که در سمینارهایم که برگزار کردم پدرمادرم رو از روی سن دیدم که اشک میریزند و بنده هم اشک شوق ریختم و البته تا این حس رو به تمام همکارانم هدیه نکنم با آرامش تمام نمی‌خوابم.   97/1/26

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تشخیص ربات نبودن *

ما برای بهتر ارائه دادن خدمات به شما بازدیدکننده محترم از کوکی مرورگر استفاده می کنیم.