چالش تئوریک در توسعه‌ی منطقه‌

زمان مطالعه این مطلب تنها: 4 دقیقه

چالش تئوریک در توسعه‌ی منطقه‌

چالش تئوریک در توسعه‌ی منطقه‌،در وضعیتی که بسیاری از مناطق کشور طی دهه‌ها، بار خود را از سرمایه‌های ملی بسته‌اند و هنوز هم بر پایه‌ی علل برهم‌فزاینده، سهم بیش‌تر به‌ آن دسته از ناحیه‌ها و استان‌ها داده می‌شود که پیش‌تر، سهم زیادتری به آن‌ها اختصاص یافته است،
ناحیه‌هایی از لرستان که اتفاقا سهم کمتری از توسعه داشته‌اند، دهه‌هاست کارزارهایی چون «درون‌زا یا برون‌زا بودن توسعه، مانع‌های فرهنگی، نگاه به توسعه‌ی دولت‌محور و … » فعال است بدون این‌که از تزها و آنتی‌تزهای ارایه‌شده، سنتزی سربرآورد و گرهی از کار باز کند و شاید « کارل کراوس» با اشاره به چنین جامعه‌هایی است که می‌گوید:« تفاهم با هم، در هیچ زبانی به اندازه‌ی زبان مادری سخت نیست.»
در این کارزارها:
در یک‌‌طرف، گفته می‌شود:
– در استان ما با وجود مانع‌های فرهنگی، هرگز توسعه‌ای اتفاق نخواهد افتاد.
– توسعه باید درون‌زا باشد نه برون‌زا.
– توسعه‌ی اقتصادی بدون زیربنایی به نام توسعه‌ی سیاسی، راه به جایی نمی‌برد.
– نباید رشد بخش‌های سخت‌افزاری را فارغ از بخش‌های نرم‌افزاری، توسعه نامید.
– نباید نگاهمان به توسعه، دولت‌محور باشد در حالی که بخش خصوصی می‌تواند نقش مهمی را از توسعه به عهده بگیرد.
– و…
در طرف مقابل گفته می‌شود:
– «توسعه با بهره‌گیری منطقی و بهینه از منابع و فرصت‌ها مترادف است.»
– تأکید صِرف بر توسعه‌ی درون‌زا، تفسیری تک‌عاملی و انتزاعی از توسعه با از دست‌دادن فرصت‌ها و امکانات ملی است که در نهایت با توجه به نبود سرمایه‌ی لازم در بازار سرمایه‌ی استان، به ناکجاآباد ختم می‌شود.
– پای فشردن بر تقدم توسعه‌ی سیاسی بر توسعه‌ی همه‌جانبه‌ی استان و محلی دیدن توسعه‌ی سیاسی در کشوری که سیستم سیاسی‌ و اداری متمرکز دارد و در آن، توسعه‌ی سیاسی مقوله‌ای ملی و سراسری است و نه فقط استانی؛ طرح ناقصِ صورت مسئله است.
– اگر مشکل ما، فرهنگی است چه راه‌برد و راه‌کاری برای حلِ آن ارایه می‌‌شود!؟ آیا تا ابد باید در این ایستگاه درجا بزنیم!؟ آیا سرمایه‌گذاری در بخش‌های مدرن و ایجاد واحدهای صنعتی یا همان سخت‌افزارها، در شکل‌گیری مهارت‌های جدید و واکنش‌های زنجیره‌ای تأثیری بر تحولات جامعه و تغییرات اندیشگی ندارد!؟ و آیا می‌شود تاثیر شیوه‌ی تولید و اثرهای ثانویه را بر فرهنگ نادیده گرفت!؟
– تا کی باید با این نگاه آرمانی از واقعیت آن‌چه در دور و برمان می‌گذرد غافل بمانیم و خیلِ بی‌کارانِ کارجو و نخبگانمان با این تعبیر سعدی که: «نتوان مرد به سختی که در این‌جا زادم»، به دور و نزدیک استان مهاجرت کنند و منطقه از وجود انرژی‌های بالقوه‌ی سرمایه‌ی انسانی تهی شود.
-آیا ایده‌پردازی‌های آرمانی، تبدیل به لقمه‌های نان خواهد شد برای سیر کردنِ شکم گرسنگان و اشتغال برای بازوهای بی‌کارمانده‌ی بی‌کاران و آیا اگر مناطقی که توسعه‌یافته‌اند نیز چنین پیش‌فرض‌هایی برای توسعه‌ روی میز می‌گذاشتند امروز می‌توانستند نه تنها کارجویان خود بلکه بی‌کاران نقاطی چون لرستان را هم جذب کنند!؟.
-خودزنی‌های مازوخیستی و چماق کردن افراطی فرهنگ منطقه ما را به کجا خواهد برد در حالی‌که فرهنگ پدیده‌ای ایستا نیست و قابل سیرورت یافتن و پویایی است با پروسه‌ای که زمان‌بر است و نمی‌توان دست روی دست گذاشت تا چه موقع به قول حافظ: «از این دریای ناپیداکرانه» عبور کنیم و بعد به فکر توسعه‌ی همه‌جانبه‌ی منطقه بیفتیم!
– ما در حالی پیوسته شعارِ مطالبه‌گری می‌دهیم که معلوم نیست در توسعه‌ی درون‌زا منظورمان کدام مطالبات است.
– گفته می‌شود چرا عده‌ای بر توسعه‌ی دولت‌محور تأکید دارند و این در حالی است که:
الف- آن‌چه در مناطق توسعه‌‌یافته‌ی کشور رخ داده‌است به‌روشنی بر نقش دولت‌ها و شبکه‌های نفوذ اثرگذار بر آن‌ها، شهادت می‌دهد. در این زمینه، خروجی مطالعات کابلدی وزارت مسکن و شهرسازی وقت، نشان می‌دهد:« شکل‌گیری برخی قطب‌ها و کانون‌های توسعه، به هیچ وجه مبتنی بر ظرفیت‌ها و امکاناتِ منطقه نبوده بلکه ناشی از فرایند سیاست‌گذاری‌های دولت‌های وقت بوده‌است.» و در چنین الگویی است که در مرکز استان لرستان نه تنها سرمایه‌گذاری جدیدی شکل نمی‌گیرد بلکه صنایع قبلی نیز به تاراج می‌رود. مدتی پیش استاندار قم اعلام کرده بود « دولت با سرازیر کردن سرمایه‌های کلان به بازار کار منطقه، صفِ بی‌کاران را شکست.» و این در حالی بود که استان لرستان همان موقع دارای بالاترین نرخ بی‌کاری بود و آیا این‌ها نمونه‌هایی از نقش دولت‌ها در مدل ایرانی توسعه‌ی کشور نیست!؟
در همین حیطه، از برنامه‌ی پنجم پیش از انقلاب تا حالا که برنامه‌ی هفتم پس از انقلاب تهیه شده، راه آهن دورود – خرم‌آباد- اندیمشک تبدیل به پروژه‌ای شده‌است مثل آن‌چه در فیزیک آن‌را گربه‌ی « شرودینگر» معروف به گربه‌ی کپنهاک می‌نامند؛
گربه‌ای که معلوم نیست زنده‌است یا مرده و حالا هم که مدتی است کار فعال شده‌است، جسته گریخته سخن از اختصاص بودجه‌ی آن به جایی دیگر می‌رود که امید است چنین نباشد و این همه، در حالی است که طی برنامه‌ی ششم، تعدادی از مراکز استان‌های کشور به راه آهن سراسری پیوسته‌اند و کار اتصال بقیه نیز ادامه دارد. اکنون باید پرسید چنین تبعیضی جز از سوی دولت‌ها از چه طریقی به این منطقه تحمیل شده‌ و هزینه‌ی فرصت‌های از دست‌رفته را که فقط به نمونه‌ای از آن اشاره شد چه نهادی باید جبران کند!؟
ب- سرمایه‌گذار بخش خصوصی حتا هلدینگ‌های دولتی، سرمایه‌شان را به‌جایی می‌برند که پیش‌تر زیربناهای لازم در آن آماده شده‌باشد و اشاره به راه آهن خرم‌آباد تنها نمونه‌ای از این بی‌توجهی به‌ زیر‌ساخت‌های منطقه برای سرمایه‌گذاری بخش حصوصی‌ است و آیا ندیدن نقش دولت در توسعه‌نیافتگی مناطق نابرخوردار، تطهیر برنامه‌ها و دولت‌هایی نیست که آن برنامه‌ها را تهیه و اجرا کرده‌اند!؟
از سویی، واقعیت‌های موجود نشان می‌دهد که در مدل توسعه‌ی ما افزون بر نقش دولت‌ها، رانت‌خواران و صاحبان نفوذِ دارای سقف‌های نامرئی، با زورگیری‌های قانونی، مناطقی از کشور را برکشیده‌اند و آنان که از چنین فرصت‌طلبانی بی‌نصیب بوده‌اند عقب مانده‌اند و در این صورت، آیا جز مطالبه از دولت‌ها راهی برای منطقه‌های واپس‌مانده باقی می‌ماند!؟
در واقع، تفاوت توسعه‌ی درون‌زا و برون‌زا و حاشیه‌های مرتبط با آن، منطبق بر تفاوت «دیزاینینگ»، و «پلانینگ‌» است که در اولی همه‌چیز سرِ خود به انجام می‌رسد و در دومی نیاز به برنامه‌ریزی و تامین نیازها دارد؛ مسئله‌ای که بحث خاص خود را طلب می‌کند.
ادامه دارد…

نویسنده : صادق سیفی | سرچشمه : سیمره‌ی شماره‌ی 705 (شنبه 23 دی‌ 1402)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تشخیص ربات نبودن *Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.

ما برای بهتر ارائه دادن خدمات به شما بازدیدکننده محترم از کوکی مرورگر استفاده می کنیم.