نعمت اله سعیدی
نعمت اله سعیدی در سال1330 در شهرستان خرم آباد به دنیا آمد، دوران ابتدایی را در دبستان سعادت واقع در محله پشت بازار خرم آباد گذراند و در سن پانزده سالگی در داروخانه سینای خرم آباد مشغول به کار شد.
مبارزات سیاسی
وی در همان سال مبارزات سیاسی خودرا شروع کرد و بعد از مدتی شهر خرم آباد را برای ادامه فعالیتش مناسب ندید و به شهرهای قم، اصفهان، مشهد و همدان مهاجرت کرد و به دلیل شرکت در مبارزات انقلابی چندین بار توبیخ شد و به زندان افتاد و سرانجام در سال 1351 همزمان با تبعید «آیت الله مدنی» به خرم آباد بازگشتند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی شهید نعمت سعیدی به عنوان سرپرست اجرائی کمیته مرکزی انقلاب اسلامی خرم آباد انتخاب شد و ماموریتهایی چون اعزام به خرمشهر ، حفاظت از تأسیسات نفتی خوزستان و دستگیری تعداد زیادی از افراد ضدانقلاب به او محول شد و بعد از آن نیز با 200 نفر از پاسداران و نیروهای مردمی به پاوه رفت.
آزادسازی پاوه ،آشنایی با شهید چمران
شهید در جریان آزاد سازی پاوه با گروهی از پاسداران تحت فرماندهی « سردار ابوشریف » در نزدیکیهای پاوه مستقر شدند و با یک حمله حساب شده نیروهای خودی را که شهید چمران نیز همراه آنان بود از حلقه محاصره دشمن خارج کردند و گروهک های ضدانقلاب، دمکرات و کومله را از بین بردند در پایان این عملیات شهید دکتر چمران پس از خلاص شدن حلقه محاصره شجاعت و دلاوری نعمتالله سعیدی را تحسین کرد و این آغاز آشنایی شهید با دکتر چمران بود.
شهادت
سرانجام شهید نعمت الله سعیدی 21 اسفندماه 63 در«عملیات بدر» منطقه «هورالعظیم» جزیره مجنون با سمت فرماندهی طرح عملیات تیپ 15امام حسن(ع) به شهادت رسید.
فرازی از وصیتنامه شهید نعمتالله سعیدی
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوندا چه بگویم و چه بنویسم. خدایا از هیبت و شکوهت بگویم یا از زحماتت بنویسم یا از نعمتهایت بگویم یا از امدادهای غیبیات بنویسم.
پروردگارا، معبودا به هر جا مینگرم جلوه نورت را میبینم. خدایا حال که پای در پوتین کرده و از شهر و دیار خود هجرت کردهام به اراده خودم نبوده بلکه به لطف تو بوده و میدانم این لطف جواب همان دعاهای دوستان در حقم بود که مرا بخودم وانگذاری.
خدایا حال که اسلحهام را به دوش میگیرم و به سوی دشمنانت نشانهروی میکنم نه به خاطر کینه خود و از اینکه دوستان و همسنگرانم را به شهادت رساندهاند، بلکه به خاطر قرآن و تداوم انقلاب اسلامی و اجرای فرمان امام زمان (عج) و نایبش، امام خمینی است.
خدایا از همین جا عرض میکنم که برای کمک به فرزند عزیز فاطمه(س) آماده هستم. « السلام علیکم یا ابا عبدالله. انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم ». ای حسین عزیز درست است که در صحرای کربلا با تو نبودیم تا به یاریت بشتابیم و از آن ظالمانی که تو و یارانت را مظلومانه بشهادت رساندند، انتقام بگیریم اما امروز فرزند برومندت پرچم به زمین افتاده اسلام را برداشته و ندای «هل من ناصر ینصرنی» سر داده است و چون کوفیان نخواهیم بود که او را تنها بگذاریم.
ای حسین عزیز ما، دشمنان قرآن دست در دست منافقین و ملحدین نهاده و در مقابل فرزند برومندت امام خمینی خودنمایی و اعلام جنگ میکنند؛ به خدا هرگز این ننگ را پذیرا نیستم.
حسین جان اگر کوفیان تو را دعوت کردند ولی به عهد خود وفا نکردند و تو را تنها گذاشتند، ما فرزند عزیزت، امام خمینی را که در فرودگاه ندا دادیم «قلب ما باند فرودگاه تو است خمینی» و گفتیم «ما همه سرباز توییم خمینی» تنها نخواهیم گذاشت و تا آخرین قطره خون خود سر بیعت خود باقی خواهیم ماند.
خدایا تو را به خون پاک شهدای اسلام قسمت میدهم شهادت دنیا و شفاعت آل محمد(ص) را در آخرت نصیبم بگردان.
اما چند کلمهای با دوستان و آشنایان عزیز: اولاً دعا برای امام عزیز را فراموش نکنید. همیشه بعد از هر نماز این وجود مقدس را دعا کنید. رزمندگان اسلام به جبههها بروند. کسانی که توانایی ندارند در پشت جبههها رزمندگان اسلام را یاری کنند که مورد رضای خدا و امام زمان (عج) است.
مادران و خواهران عزیز، با عفت و پاکدامنی و حجاب خود به کمک رزمندگان اسلام بروند و آنها را یاری کنند. از کلیه برادران و دوستان که مرا میشناختند تقاضا دارم برای رضای خدا مرا حلال کنند و مرا ببخشند.
خانواده عزیزم، همانطور که اطلاع دارید من خوشحال از آن هستم که شما بعد از شهادتم بیش از پیش به کمک اسلام و رزمندگان در جبههها بشتابید و نگذارید افراد ضدانقلاب علیه اسلام و امام عزیز صحبتی کنند و انتظارتان سلامتی برای امام و پیروزی رزمندگان باشد و میدان به کسانی که میخواهند حتی علیه جنگ حرف بزنند، ندهید و همیشه در ذهنتان باشد« جنگ جنگ تا پیروزی کامل اسلام عزیز».
همسرم، شما هم متحمل زحمتهای زیادی شدهاید. ضمن تشکر از شما، باید عرض کنم که فردای قیامت در پیشگاه خدا و امام زمان(عج) و فاطمه(س) سربلند باشید.به امید پیروزی اسلام عزیز و نابودی کفر جهانی.