شعر خرم آباد
شعر خرم آباد ، در این مقاله قصد داریم در وبسایت لرم، در مورد شعر خرم آباد و فرهنگ لرستان صحبت کنیم و بهتر و بیشتر به معرفی فرهنگ سرزمین لرستان بپردازیم. در ادامه به ذکر اسامی تعدادی چند از شاعران خرم آبادی در بازههای مختلف تاریخی میپردازیم. همچنین تعدادی چند از شاعران معاصر لر و لرستانی را خدمت شما معرفی خواهیم کرد.
نوشته زیر توسط رضا (محمدرضا) جایدری نوشته شده است:
چندی پیش، به اتفاق آقایان احد رستگارفرد و مهدی ویسکرمی در مورد شعرا و هنرمندان دیارمان، شعر لرستان و اطلاعات اندک مردم در مورد آنها صحبت میکردیم. فکر کردم فهرست وار هم که شده، به معرفی آنها بپردازم و در این زمینه کاری انجام دهم. شاید نزدیک بودن لری خرمآبادی به فارسی از دلایلی باشد که باعث کمتر روی آوردن افراد به سرودن شعر به لری شده، یعنی خلاصه تلفظ نمودن کلمات فارسی باعث شده که شعرای این دیار ترجیح دهند اشعارشان را به همان زبان فارسی سروده تا برای همه قابل فهم باشد. جهت اطلاع همشهریانم، نام چند شاعر مطرح خرمآباد و حومه را جهت معرفی شعر لرستان در ذیل میآورم:
جبرئیل خرمآبادی، علیقلیخان و منوچهرخان والی، میر نوروز، حکیم محمدرضا عرب
باشی(عبدالله) خرمآبادی، شایق(هادیبیگ) لرستانی، ناسخ(میرزا یوسف) خرمآبادی، ملکمعین(شیخ محمدعلی معینالاسلام) خرمآبادی، میرزا صالح لرستانی، حاج حسین حکاک خرمآبادی، لطفعلیبیگ(نوهی دختری حسینخان والی)، اسماعیلخان سرباز، مفلوک(اسدالله) کمالوند، محمد مأنوس، اسماعیل مفاخر کمالوند و حیرت(عبدالرحمان) لرستانی
و پس از آن نیز معاصرینی همچون دکتر علیاصغر مجیدی، مرحوم حاجعلی گلشن، زندهیاد محمدرضا والیزادهمعجزی، زندهیاد صحبتالله معینی، زندهیاد حسامالدین ضیائیلرزاد، نوری سلاحورزی، حشمتالله شفیعیان، هوشنگ صالحیلرستانی، محمد سامانی، حمید ایزدپناه(صفا)، اسحاق عیدی، مرحوم حشمتالله صفاییراد، مرحوم جواد جوادی، زندهیاد محمدجواد منصوری، کاظم شرکت(شهرین)، قدرتالله شباب، مرحوم شیخ جواد صابر، عبدالله جمشیدی، مرحوم عبدالکریم عتیقی، زندهیاد سیدکاظم طاهری، حشمت خالقی، مرحوم روحالله استغفاری(واصل)، ایرج کاظمی، حشمتالله والیزاده(حامد)، عزتالله چنگایی، رمضان پرورده، عابد میرزائیان، عزیز نادری و …از شعرای بومی خرمآباد بودهاند که اکثراً اشعاری نیز به لری سرودهاند.
از مطرحترینهای شعر نو نیز میتوان به نصرتالله مسعودی، دکتر فتحالله شفیعزاده، امید مسعودی، کاظم علیپور، علیحسین تابان، نسرین جافری، مهرانگیز رساپور(پگاه)، علی زیودار، هوشنگ رئوف، علیرضا کرمی، عزیز کلهر و عبدالرضا شهبازی اشاره نمود.
اگر به جمع فوق اسفندیار غضنفریامرایی، عزیز و مهتاب بازوند، علی دولتشاهی، اسد فرهمند و … نیز که سالهاست ساکن خرمآباد هستند را اضافه کنیم، به یقین میتوان در این زمینه کتابی جامع نگاشت! عدهای نیز باباطاهر را لر میدانند و محله و مقبرهای نیز به همین نام در جنوب غربی قلعه فلکالافلاک خرمآباد قرار دارد.
سایر شاعران خرمآبادی
-
باباطاهر
باباطاهر شاعر ایرانی به اعتقاد مردم لرستان، لر و از اهالی خرمآباد و از مفاخر شعر لرستان بودهاست. باباطاهر را در گویش لری بّاوطاهِر تلفظ میکنند.در آثار و دوبیتیهای این شاعر ایرانی از برخی کلمات و اصطلاحات لری استفاده شدهاست و این دلیلی است که مردم لرستان این شاعر را اهل استان خود میدانند. آرامگاهی نیز بنام آرامگاه باباطاهر در خرمآباد منسوب به این شاعر است که با شماره ۱۴۴۷۳ در اسفند ۱۳۸۴ ثبت ملی شدهاست.
-
میر نوروز
میرنوروز شاعر معروف لرستانی از سران طایفه میر و از اعقاب شاهوردی خان آخرین اتابک لر است که در سال 1006 هجری به فرمان شاه عباس صفوی کشته شد.
-
آیت الله حاج شیخ عبد الرحمن لرستانی
مرحوم حاج شیخ عبدالرحمن لرستانی فرزند حاج میرزا صالح لرستانی است که بسال ۱۲۵۲ خورشیدی در خرم آباد بدنیا آمد.
او مقدمات علوم دینی را نزد پدرش آموخت. پس از مقدمات خوانی مدتی را در بروجرد به تحصیلات سطح پرداخت. او برای ادامه تحصیلات به نجف اشرف مهاجرت کرد و در محضر مرحوم آیه الله آخوند خراسانی و همچنین آیه الله حاج سید کاظم یزدی دروس خارج فقه و اصول را گذراند و پس از کسب درجه اجتهاد به خرمآباد برگشت.
مرحوم لرستانی در دوره چهارم به نمایندگی مردم لرستان به مجلس شورای ملی رفت و دومین نفری بود که بعد از یمن الملک کمالوند(حبیب اله خان) پایش به مجلس باز میشد. در زمان بازگشت از نجف مرحوم لرستانی محل رجوع احکام شرعی و رفع مشکلات مردم و در عین حال به تدریس علوم دینی مشغول بود. خانه اش در دهه محرم مرکز عزاداری سید الشهدا (ع) بود. او نخستین کسی بود که در سال ۱۳۰۳ خانه اش را بطور کامل در اختیار فرهنگ تازه تأسیس آن روزگار قرار داد. مرحوم لرستانی علاوه بر احاطه علمی و وقوف بر زمینه های مختلف علوم دینی در کار شعر و شاعری هم سخنوری توانا بود. دیوان اشعاری بنام “حیرت” از او بجای مانده که قابل توجه است. مخمس مشهوری دارد که با این مطلع آغاز می شود:
من که غافل از تن و جانم چه غم دارم دگر پای تا سر محو جانانم چه غم دارم دگر.
-
علی مرتضایی
شعر و ادبیات دری به گونه آیینه ای است که بازتاب عواطف مردمان لر نسبت به قومیت خود است. شاعر معمولا در معرض قوم خود به عناصر مختلفی نظیر حماسه آفرینی، وقایع تاریخی، آداب و رسوم، خلق و خو و مشاهیر هویت ساز توسل می جوید و بدین گونه عاطفه و بینش را تلفیق کرده و در راه اعتلای قوم و ملت خود دست به خلق آثار بدیعی می زند. یکی از این شعرا، علی مرتضایی متخلص به راهی، متولد 1333 در یکی از روستاهای شهرستان خرم آباد است که علاقه وافری به شعر و ادب دارد.
-
میر نوروز
میرنوروز شاعر معروف لرستانی از سران طایفه میر و از اعقاب شاهوردی خان آخرین اتابک لر است که در سال 1006 هجری به فرمان شاه عباس صفوی کشته شد.
-
علیرضا کرمی
این شاعر و نویسنده ی لرستانی متولد سال 1350 در خرم آباد است. سرودن شعر را از نوجوانی آغاز کرده و از سالهای آغازین دهه هفتاد اشعار زیادی از وی در مطبوعات سراسری چاپ و منتشر شده است. اگر چه یک کتاب داستان بلند بنام «درخت معجزه ورزا» از وی چاپ و منتشر شده اما بیشتر به عنوان شاعر شناخته می شود. وی در همایشها و کنگره های ملی و بین المللی زیادی در طول بیش از 20 سال شاعری شرکت کرده و شعر خوانده است. تا کنون دو مجموعه شعر بنام های «سپیده در باغ های اردیبهشت» و «به نام دریا بخوان» از کرمی منتشر شده است.
-
غلامرضا سبزی
غلامرضا سبزعلی یکی از شاعران و خوانندگان در استان لرستان است که به زبان لری اشعاری را سروده و اجرا کرده است. وی فعالیت خود را در دوران نوجوانی آغاز کرده است. از شعرهای سروده وی می توان به “دالکه دا نازارم” اشاره کرد. این سرود به نقش مادر و احترام به وی می پردازد که یقینا محبوبترین ترانه، نغمه یا آهنگ لری است که هر لرستانی در طول زندگی و حیاتش بارها و بارها آن را در خلوت و به یاد و سپاس از مادر خود زمزمه کرده است. این سروده را فرج علیپور خواننده مشهور استان اجرا نموده است. دالکه دا نازارم ای فرشته آسمونی = مادر، ای مادر نازنینم، ای فرشته آسمونی گتنه که زیر پاته او بهشت جاودونی = گویند که بهشت جاودان زیرپای توست.
-
نورالدین سلاحورزی
در تاریخ 15/1/1298 در کوچه سلاحورزی های خرم آباد متولد شد ،تحصیلات خود را تا پنجم اکابر ادامه داد . صمیمیت ، حسن خلق و روح لطیفش باع آبادث شد تا نورالدین که دوستانش او را نوری می نامند همه و همه دست به دست هم دهند تا وی به اولین و بزرگترین ترانه سرای شهر خرم آباد تبدیل گردد.
ترانه هایی که نوری سروده است را مردم خرم آباد خوب می شناسند و با روح و جانشان آنها را لمس و درک می کنند ، گویی که صفای این پیر مرد ریز نقش یادآور خاطرات این مردم مهمان نواز از خرم آباد قدیم است .
در ذیل نام ترانه و خوانندگان برخی از سروده های نورالدین سلاحورزی را ذکر می کنیم :
1- اولین ترانه لری « نونم یه کر کیه » و نیز « چی لیمو زرد بیمه » سروده وی با اجرای کمانچه و آواز زنده یاد پیرولی کریمی ، اجرا 1325
2- ترانه مشهور « حسن البکر 000 » با کمانچه زنده یاد شنبه
3- ترانه های « میها روم همدو » ، « عروسی آی عروسی » ، « ای خدا یار دارم » با اجرای کمانچه و آواز زنده یاد علیرضا حسین خانی
4- ترانه های « داشتم و تفریح می رتم ری و فلاحت » ، « ای خدا یار دارم » و « عروسی آی عروسی » با صدای زنده یاد غلام جمشیدی ( غلام قلدر )
5- ترانه های « کیزه و شو » ، « شیرین شیرین » « بافه و کول » ، « تره در » ، « حنابنو » ، « آی م پریشون تونم » ، « کوگ مل زرین » ، « دختر دهاتی » ، « بلبل بی لیز و لونه » ، « شکارچی » ، « روزی و روزگاری » و « جوانی » با صدای بهمن اسکینی
6- ترانه های « شا دوما » ، « دوسکم دو قایق ری موج کارون » و 000 با صدای رضا سقایی
وی همچنین در برنامه گلهای صحرایی شعر خوانی می کرده است .
-
رمضان پرورده
رمضان پرورده در سال 1332 محله درب دلاکان خرم آباد چشم به جهان گشود ، دوران ابتدایی و دبیرستان خود را در همین شهر سپری و پس از انجام خدمت سربازی برای ادامه تحصیل در رشته حقوق و علوم سیاسی وارد دانشگاه تهران شد و در سال 1358 موفق به اخذ دانشنامه لیسانس در رشته فوق گردید . ترانه سرایی را در دوران نوجوانی تحت نظر دایی خود ( شکراله الماسی ) که یکی از ترانه سرایان و خوانندگان مشهور موسیقی اصیل لری بود ، قرار گرفت .
پرورده از آن زمان تاکنون برای کاست های خاک وطن ، در سوگ آفتاب ، گزیده پنجمین و ششمین جشنواره موسیقی فجر ، سوز سوار ، رنگ وارنگ ، داغ شقایق ، کبوتر ، شعله عشق ، آرزو ، برف پیری ، غافله گل ، نسیم سحر یافته ، سوز سیل ، چوپی ، چش تر ، بهار مالگه ، همدنگ ، همراز ، قالیباف ، شو عید ، قدیم صیاد و گلونی ترانه سروده است .
-
نصرت الله مسعودی
نصرت الله مسعودی شاعر، ترانه سرا و نمایشنامه نویس خرم آبادی است که اهالی هنر و ادب به اشکال مختلف با آثار و مقالات او آشنایی دارند. کارنامه ی او در شعر معاصر از شاخصه های خاص خود برخوردار است. گر چه وی سال هاست که به خلوت خود پناه برده و از تدریس در دانشگاه ها و فعالیت های عمومی فاصله گرفته که این حکایت دیگریست.
«به لهجه ی برگ به بام آبان»، «چقدر شبیه هم اند این دوستت دارم ها»، « کی بر می گردی پارمیدا»، «بوی دست حوا »،« ما همچنان ترانه خواندیم» -گزینه شعر با نسرین جافری- « شمایل گردان» و… از مجموعه شعرهای اویند که به تازگی دو مجموعه شعر دیگر هم از او به چاپ و نشر رسیده است:«جنون که در نمی زند عزیز دلم» و «حیف که این سفر در انتهای هیچ بوسه ای به پایان نمی رسد»
اشعار مسعودی توسط کسانی چون فرامرز سلیمانی، مهناز بدیهیان و …. به دیگر زبان های دنیا ترجمه شده است.
-
نسرین جافری
-
لیلی گلزار
لیلی گلزار شاعر هنرمند و روزنامه نگار توانا در بیست و هشتم مرداد 1322 هجری شمسی در خرّم آباد چشم به جهان گشود . پدرش سیّد غلام حسین گلزار ( سجٌادی ) از هنرمندان و معتمدین آن دیار بود. در مورد اشعار سروده شده در هلند و پس از گم شدن اشعار سروده شده در ایران بعضی از اشعار به هلندی ترجمه شده و نیز شعر هایی به زبانهای انگلیسی و آلمانی سروده شد. شعر های ترجمه شده به زبان هلندی که به 25 شعر میرسد به یاری مارک بارس دانشجوی ادبیات عرب و زبان پارسی در دانشگاه اوترخت، ترجمه شده و تعدادی نیز به ترجمه دیگران …..
-
هوشنگ رئوف
هوشنگ رئوف در سال 1330 در خرم آباد به دنیا آمد .این شاعر نو پرداز بیوگرافی خود به شرح زیر بیان می نماید :
9 سالگی در جمع همسایگان کتابخوانی میکردم و اولین کتابی که باب آشنایی من را با کتابخوانی آشنا کرد “امیر ارسلان” بود و به دنبال آن در سن 11 سالگی رسماً کارگر چاپخانه شده و با دنیا و فضای بزرگتری از ادبیات آشنا گردیدم و کتاب، مونس نیازهای سرکوب شدهی دوران کودکی و نوجوانیام شد.
سال 53 اولین کتابم به نام “سفره خورشید” توسط انتشارات نیما در تهران چاپ و مورد استقبال منتقدان قرار گرفت؛ کتاب دوم سال 55 به نام “چمری” مجوز چاپ نگرفت و در ادامه از انتشار کتاب منصرف شدم و همکاری متعددم با نشریات محلی و کشوری ادامه داشت و آثارم منتشر میشد تا اینکه سال گذشته از میان 8 مجموعه آماده انتشار، 4 مجموعه “جنون آب”، “ناز گلو خواندهای”، “دو حنجره آواز” و “نبض گلوی تاک” را منتشر کردم که در نمایشگاه کتاب امسال کشور عرضه شد.
محمد کاظم علی پور
محمدکاظم علیپور متولد 1342 خرم آباد شاعر، منتقد و روزنامهنگار. تا کنون آثار زیر از وی منتشر شده است :
- سمفونی اشک، مجموعه شعر، انتشارات سیفا، خرمآباد،1391
- دههی پارادوسیکال، نقد ادبی، انتشارات سیفا، خرمآباد،1389
- واگویههای کاسیت، داستان کوتاه داستان نویسان لُرستان، انتشارات سیفا، خرمآباد،1389
- اضطراب انسان کوهنشین، مجموعه اشعار، داستان و مقالات، انتشارات سیفا، خرمآباد، 1389
- یک گوشه از این باغ، گفتوگو با شاعران، نویسندگان و هنرمندان لُرستان، انتشارات سیفا، خرمآباد،1389
- یک کوفه غربت، مجموعه شعر آئینی، مشترکاً با عبدالرضا شهبازی، انتشارات سیفا، خرمآباد، 1387
- ترانه و مفرغ، گزیده اشعار، نشر تکا، تهران، 1387
- زبان زاگرس، چراغی روشن به دهلیز تاریک، گزیده مقالات، داستان و شعر، انتشارات سوره مهر، تهران، 1385
- از تبار آئینه و آفتاب، خاطرات شهدای خرمآباد، نشر شاهد، تهران، 1383
- اندوه پنهان، مجموعه شعر، انتشارات سوره مهر، تهران، 1383
- وسوسههای خاکستری، مجموعه مقالات نویسندگان لُرستان، انتشارات افلاک، خرمآباد، 1382
- واگویههای کمانچه و برنو، شعر معاصر لُرستان، انتشارات افلاک، خرمآباد، 1382
- شوکران شعر، نقد ادبی(مجموعه مقالات)، انتشارات افلاک، خرمآباد، 1380
- چتر شکسته، مجموعه داستان داستان نویسان لُرستان، مشترکاً با سیدمرتضی جزایری، انتشارات افلاک، خرمآباد، 1380
- شعر، جنون، رهایی، نقد ادبی(مجموعه مقالات)، انتشارات افلاک، خرمآباد، 1377
- ترانههای مفرغ و بلوط، شعر معاصر لُرستان، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی لُرستان، خرمآباد، 1377
- بر چکاد بلند زارگرس، شعر امروز لُرستان، انتشارات اهل قلم، تهران، 1376
- بر بلندای یافته، مجموعه شعر دانشآموزان لُرستان، انتشارات اهل قلم، تهران، 1375
- بابونههای گرین، مجموعه شعر فرهنگیان لُرستان، انتشارات اهل قلم، تهران، 1375
- تصنیف کوچههای خسته، مجموعه شعر، انتشارات سوره مهر، تهران
-
حشمت اله خلقی
شعر در مورد خرم آباد
این لرستان که چنین اب و هوایی دارد
دشت و صحرا وجبلش حال وصفایی دارد
چشمه ها یک طرف وکوه نمایان جانم
دیده را مات که این به چه هوایی دارد
کوه کلاه یافته وسرداب و ز قالی کوه گو
اشترانکوه وسفید کوه چه نمایی دارد
به سفید کوه و کور وقصه هشتاد پهلو
آب شیرین لرستان چه شفایی دارد
ایل واتبار حسنوند و بیرانوند همگی
پاپی و میر و بهاروند چه نوایی دارد
شرح ایل جودکی و ساکی وقائد رحمت
بخشش لر بزرگ نشنو ونمایی دارد
ایل دلفان و و دریکوند و قلاوند سخنی
وصف اوصاف لران صوت منایی دارد
سخن از وصف لران شهد وشکر طعم دهان
این سخن در نظرم رنگ وحنایی دارد
خرم اباد وگریت زاغه وازنای دورود
از اتابک وکریم خان ردپایی دارد
نادر آن زاده شمشیر که مردان دلیر
همه دانند که چه جور و جفایی دارد
شیر مردان لر و پنجه آرش بنگر
نادر از دست لران زخم بلایی دارد
این غلو نیست کزین بیت سخن بشنیدی
این حقیقت بخدا سابقه هایی دارد
شعر از کریم خادم از ایل بزرگ پاپی
شعر درباره خرم آباد
خرمو
ها دِ ویرم خرمو او شهر نازار
دردلاکی ، باجگیرو، وا پُشت بازار
طاق پیل ا شکِسَه تا اُفتا و یادم
تَش گِرِتم آه وریسا دِ نهادم
چی وِ روزش اومائه دِ دَس مَردِم
چنی م سی غُروَتِش هی غصّه حَردِم
خرمو وا فلک الفلاکَه مشهور
چَش حسیدش خدایا تو بَکو کور
مین قلعش ا ر رویی گَپَه حصارش
پاش زمی ، سر آسمو بِیسی کنارش
د بالاش سیل کو همه جا شهر دیاره
یَه کیو ، یَه سنگ سیلا ، یَه پا مناره
هیچ نَمَنه پُشته د ش،وا کیچه باغش
دالِکَم نونی چَنی مِیره سراغش
د گلالِش وا بچو ا فتامو د او
چنی حُفتیمه کنارش زیر ا فتو
گیژآخو ، گیژ سیدو ، هرجا که دونی
یِنو استخرِ ایما بین دِ جوونی
اوچه پُرِش کیسلُ کِرژنگ ماره
واشو بازی کِردیمه ترسی که ناره
یاد دال پَلو و خیر وا جنگِ بَرد ش
کُر لُر چی رستمه یُنه نبردش
ایواره می رَ تیمو سِرو شَهوا
همه بَچو دَس برار نه قی نه دعوا
عصر جومه می رَتیم و شهنوازی
و حِسو اوچه سی مو بی شهر بازی
ا لِکو می کردیم او چه دو هوماری
نه رَته د ویرم او ا ل سُواری
سقایی می حَن سیمو،اوسه جِوو بی
هالو گَنِم خَرِه سَر زوو بی
اوسه هم چی ایسه نرخ بوس گِرو بی
دونی سی چی ؟چونکه نرخ زعفرو بی
خرمو شهر خومو شهر لُرونه
هر کجا بچه لُری شیرین ز وونه
نَرَته او خاطرات خُش د ویرم
چی بَکَم ای خرمو کردی
شعری در مورد خرم آباد
خــرمآبــادِ عـــزیــزم، زادگـاهِ بـا صـفـایــم
دیـده و دل بـر تـو دارم، هر زمانی هر کجایـم
ای بـهـشــتِ جــاودانـی، خــرم و آبــاد مــانـی
خـوشتـر و زیـبـاتـر از تـو، نیسـت جایی از برایم
بـا هـوای دلفــریـب و بـا فـضای بـا صـفـایـت
در هــوای آن فـضـا و آن صـفــا و آن هــوایـم
سـرزمـیـن چـشـمـهها و میوههای خوشگواری
بـاغ و بـسـتـانِ تو باشـد دلـنـواز و جـانفـزایـم
چـشمههایت قطرههای اشکِ شویشِ روزگار است
با خـروش و جـوشِ آنهـا، بینیـاز از هر فـضـایــم
آبِ گَـرداو و گـُـلـِسـو یـا کـه شــَوا و کـیــو را
گـر به از زمـزم بـخـوانـم، کـس نگوید بر خطایم
کوه ودشتت بسـتـه آذین، سر به سر با سبزه و گل
سـالهــا خـود، بـا زبـانِ لالـههـایـت آشـنـایـم
شـاهــدِ آوازه ایــلام و مــاد و پــارت بــودی
یـادگــارِ بـیشـمـاری داری از مـجـدِ نـیـایــم
قلعهای زیـبـا و معـظـم، برفـرازت میسـرایـد
کاین منم کز عهـدِ ساسان، سرافراز و پا به جایم
خاسـتـگاهِ مَردمانی سـخـتکوش و تیزهوشی
مـن مـُریـدِ ایــن تـبـارِ بـاوقـار و بـیریـایـم
از زنـانِ مهـربـان و بـاوفـایـت هــر چـه گـویـم
کِی به گِـردِ وصـفِ آنان، راه جوید گـفـتههایم
شـیـرمـَـردانِ دلـیـرت، بینـظـیـرنـد از تـواضـع
لـفــظِ شـایـانی نـدارم تـا کـه آنـان را سـتـایـم
ایـن کـه مـن ازآن دیـارم، فـخـر بـر افـلاک بـارم
هـر چه دارم از تـو دارم، از صـفـایـم تا وفـایم
سـوز و سـازِ دیـدنِ تــو، میزنـد هــر دم نـهـیـبــم
وای اگـر این سوزِ دلـکش، لـحـظهای سازد رهـایـم
شـور و حـالِ نـغـمـههـای روحبـخـش و دلگـشایت
آنـچـنان مـسـتـم نـمـایـد، گـویـی از عـالـم جـدایـ
مَـردمـت از مـردمی و خـوبی و مـهــمـاننـواز
شـُهــره دهرند و حاجـت نیست، من شرحش نمایم
ای مـجـیـدی! گـر بـنـوشـم جـامی از آبِ اراز
در کـنـارش عـقـدههای دردِ غربت را گـشـایـم
شاعر: دکـتـر علیاصـغــر مـجـیـدی
شعر در مورد شهر خرم آباد
چی درخت سرکوه منه وپوسم
شاخ و برگم ریزسه د داغ دوسم
مانند درخت سرکوه
پوسته خشک
و شاخه وبرگ ریخته ای دارم
شعر فردوسی در مورد خرم آباد
این لرستان که چنین آب و هوایی دارد
دشت و صحرا و جبلش حال وصفایی دارد
چشمه ها یک طرف وکوه نمایان جانم
دیده را مات که این به چه هوایی دارد
کوه کلاه یافته وسرداب و ز قالی کوه گو
اشترانکوه وسفید کوه چه نمایی دارد
به سفید کوه و کور وقصه هشتاد پهلو
آب شیرین لرستان چه شفایی دارد
ایل واتبار حسنوند و بیرانوند همگی
پاپی و میر وبهاروند چه نوایی دارد
شرح ایل جودکی و ساکی وقائد رحمت
بخشش لر بزرگ نشنو ونمایی دارد
ایل دلفان و ودریکوند وقلاوند سخنی
وصف اوصاف لران صوت منایی دارد
سخن ازوصف لران شهد وشکر طعم دهان
این سخن در نظرم رنگ وحنایی دارد
خرم اباد وگریت زاغه وازنای دورود
از اتابک وکریم خان ردپایی دارد
نادر آن زاده شمشیر که مردان دلیر
همه دانند که چه جور و جفایی دارد
شیر مردان لر و پنجه آرش بنگر
نادر از دست لران زخم بلایی دارد
این غلو نیست کزین بیت سخن بشنیدی
این حقیقت بخدا سابقه هایی دارد
شعر از کریم خادم از ایل بزرگ پاپی
شعر لری در مورد خرم آباد
بی تو
پریشانی کودکانم را
کنار کدام ستاره بخوابانم
بی تو
از کدام ستاره لالایی پریشان بشنوم
دستم رابگیر مادر
ترانه ای که از یاد برده ام را
دیگر باره زمزمه می کنم
ودریغ دستی برای گرفتن
– دالکم رتو مالگم چولووه
فینه قلاوان پوسی کولووه
دالکم رتو من منم تنیا
اوه شارستان زدیدم کنیا
اربونسیمی میری دی نمیایی
باروبونت مینیام هرچی بحایی
شعر لری درباره خرم آباد
لُر وطنخواه است و ایرانی نژاد/////////چون زلال چشمه ساران پاکزاد
در وجود لُر سر تسلیم نیست /////////در دل او جای ترس و بیم نیست
دشمن ظلم است با خوبان ندیم /////////قصه ی عشق است از نسل قدیم
شاهد است تاریخ از پیشینیان /////////جنگ لُر با دولت عثمانیان
ما زنسل لاله های پرپریم /////////ما مرام عشق با عشق می خریم
نا خدا مردان طوفان دیده ایم /////////ما بلا را با بلا سنجیده ایم
بستر راحت برای مرد نیست /////////مرگ در بستر سزای مرد نیست
مکتب ما درس سر برنیزه هاست /////////انتخاب بهترین انگیزه هاست
” دایه ” با فرزند هنگام وداع /////////صحبت از عشق است و ایثار و دفاع
آن زنان ” سرونه بند دلیر /////////آن نکو رویان به صولت ماده شیر “
مکتب لر مکتب آزادگیست /////////منطق عرفان او افتادگیست
شهر او میراث درد است و جنون /////////شاخسارش خم شد و سوخت از درون
شهر ویرانی از او جا مانده بود///////// تکسوارش بر زمین افتاده بود
درد بود و قفل برلب می زدیم /////////صاعقه بودیم و برشب می زدیم
خاک ایران را صیانت کرده ایم /////////با نثار جان ضمانت کرده ایم
شعر فردوسی درباره خرم آباد
ای درخشنده نگین خوشتراش خاک ما
ای بقایت جاودان ای فلک الافلاک ما
ای که در دامان سبزت روزها وسال ها
عمر سرکردند اجداد دلیر و پاک ما
در سکوت وخلوتت آید به گوشم این صدا
حرف ونجوایی که اندر خاطرم مانده بجا
شهسواری با جلال وشوکتش سر میدهد
ما که روزی میرویم ‘ پاینده بادا این بنا
شعر درباره ی خرم آباد
من زخردی این سخن از دایه ای دارم بیاد
یاد خردی بس قوی باشد به سان تندباد
اینکه شقاد رستم دستان راباحیله ای
بر سر چاه تو آورد هستی اش را دادباد
ای درخشنده نگین خوشتراش خاک ما
ای بقایت جاودان ای فلک الافلاک ما
برهه ای دیگر زتاریخ گفته شد ویران شدی
زانکه جای ارتش و اسلحه و دژبان شدی
بین تو با عاشقان خدمتت فصلی فتاد
خامش و افسرده و دور از هواداران شدی
شعر در مورد الیگودرز
شاید لُرم …لکم ….به خدا بختیاری ام /////////من اهل سرزمین … لُر ….بی قراری ام
شاید کبیر کوه گواهی دهد که من /////////کاسیت زاده ی … همیشه بُرد باری ام
در موزه ها نشان مرا از همه بگیر /////////شاید ندیده اید …به مَــفرغ نگاری ام!
خط های روی شال و قوایم نرفته اند /////////بشمارشان که باز …نگویی فراری ام
یاغی نبوده اند …پدر جد چشمه هام /////////صاف و زلال مثل همین آب جاری ام!
ما گیوه داشتیم،… چرا پا پتی شدیم /////////حاستم ده ئی گلال زمو به گواری ام
اسب زمانه سخت مرا بر زمین زده! /////////فرصت نداده اند به اصل سواری ام!
تاریخ را ورق زده بودی ولی چرا؟///////// هرگز ندیده ای… که من از چه تباری ام؟
از سرزمین شوشم و ایلام باستان! /////////من پشتکوه زاده فرهنگ داری ام!!
شعر درباره شهر دورود
سالیان دیگری آمد چه خوش گشتی رها
با تلاش و همت دلسوز تو ” ایزدپناه “
بعد از آن سرشار گشتی تو پر از مهر و امید
معبر گردشگران گشتی و اصحاب وفا
شعر به زبان لری
لرستانیام خاک پاکان عشق
همان خاک زرین به ایران عشق
لرستانیام می کنم افتخار
هم ایرانیام جان خوبان عشق
نژادم به ایران بُود بهترین
نژادی چو خالص ز نسلان عشق
به هر جای خاکم گل و گلشن است
چنان خاک ایران و پاکان عشق
هوایش بُود دلپذیر ای عزیز
به زاگرس میان است گلستان عشق
به شرقش بود اشترانکوه نور
و دیگرکُهستان که تابان عشق
بُوَد سیمره رود پر آب آن
چه خوش باد رودی که کشکانعشق
دگر چشمه ساران به این سرزمین
هزاران هزار است و جوشان عشق
به هر جای آن کوه و غار است و رود
عجب دارم از آبشاران عشق
پر از آبشار و پر از جنگل است
چون آن نوژیان، تاف و چکان عشق
مراتع چه زیبا و جنگل چه سبز
بلوط است و دیگردرختان عشق
چه زیبا است آن سن بران قلهاش
بلندای آن چون لرستان عشق
قشنگ است دریاچه اش آن گهر
به آن اشترانکوه و مستان عشق
چه تالاب هایی همه با صفا
برای تفرج وَمرغان عشق
صفایی دگر دارند این مردمان
همه آریایی مسلمان عشق
لری، بختیاری، لکی، آذری
بُود گویشی از شریفان عشق
تمامین چنان پاک و مهمان نواز
صبوری بجوی از کریمان عشق
ز موسیقی اش یاد باید کنم
که جالب بُود یاد مردان عشق
ز آن شاه میرزای مردای ما
ز سُرنا گرفت او چو کیهان عشق
جهان شد به شادی ز سُرنای او
که برتر ز هر مرد شادان عشق
بود شهرهایش چه زیبا و خوش
به هر جای خاکم گلستان عشق
چو آن خرّم آباد ما بهترین
به هرجا وجایش چو بستان عشق
طبیعت بهشتی دگر داده است
به این شهر زیبا و یاران عشق
به هر جای آن ثبت تاریخ مااست
ز آن قلعه هم از نیاکان عشق
به هر جا هنر هست و هم شاهکار
به این شهر زیبا و شیران عشق
بروجرد و گلهای آن دل پذیر
چنان مردمانش که رخشان عشق
هوایش به پاکی، بهشتی است خوش
چنان دخترانش که حوران عشق
درختان به هرجای این شهرگلشن سرا
چه زیبا و گویا ز دستان عشق
چه شهری است زیبا دورود شهیر
به هر جای آن عشق وانسان عشق
چه خوش پیر والی و آن آبشار
همان بیشه را گویم ای جان عشق
بگویم ز گودرز و آن شهر پاک
اَلی بر سرش کن که سامان عشق
بُود چشمه ساران چه بر آب و ناب
در این شهر زیبا و ایوان عشق
که در ارتفاع است و مانند ارک
بزرگ است و والا شهستان عشق
ز آن آبشارش ز آن، پیرِامام
چه گویم که بهتر ز مرجان عشق
ز ازنا چه گویم که سرد است و سبز
ولی هر که دیدم خرامان عشق
بُود شهر صنعت ولی با کلاس
کلاسی که پُراز جوانان عشق
مناظر به این شهر زیبا قرین
بهشتی دگر ساخته یزدان عشق
ز آن دره تخت وز آن داریاب
چه زیبا بهار و زمستان عشق
ز آن کوهدشتی که زیباست هان
چه دانی ز آثار دوران عشق
به دنیا بوَد شهره این شهر راز
که دارد به دل بهره از کان عشق
که آثار مفرغ ز این شهر باد
زآن هومیان کو، ز پایان عشق
ز آن میرملاس است چون اعتبار
ز آثار ایران فراوان عشق
به دلفان رسیدیم و تاریخ آن
که تاریخ عشق است، دلفان عشق
به تاریخ دارد هزاران هنر
ولی زیر خاکند و پنهان عشق
لکی چون تکلم کنند ای عزیز
چه خوش بادشان اینعزیزان عشق
به آن نور آباد و در شرق آن
چه بابا بزرگی که شاهان عشق
اَلَشتر چه خوش باد هم سلسله
زسبزی چه شادان به استان عشق
به گرما و هم در بهاران روند
به این شهر خوبان دلیران عشق
درختان کهنسال و چون بارور
هزاران هزار است چو باران عشق
پلی از چو دختر مرا ساختند
که نامش بُود از منیران عشق
به هر جا نظر افکنی بستری است
ز ییلاق و تفریح و پیمان عشق
ز تنگه ملاوی گذر کن ببین
چه زیبا بُود چشمه ساران عشق
کهستان چه پر از درخت بلوط
چه ها ناز بارد ز چشمان عشق
ز پل ها که تاریخ سازند وهم
گذر کن ببین غار کوگان عشق
وَ آن آبشاری که افرینه باد
کند هردلی را چو مستان عشق
لرستان ز ایران زمین باد و بس
همان جای شیران و ایمان عشق
تویی «فاتحا» فرزیانی ولی
ز ایران زمینی بهاران عشق.
شعر لری خرم ابادی کوتاه
شد زمان جنگ وما جمله شدیم در آتشش
بمب ها بر سطح شهر بارید وما اندر پسش
سینه ها را چاک می کردیم و دستی بر دعا
که مبادا پیکر زیبای تو زخمی نماید ترکشش
ای درخشنده نگین خوشتراش خاک ما
ای بقایت جاودان ای فلک الافلاک ما
شعر لری در مورد استان لرستان
به خرم باد گشتم من در این عیــد
که دیدم جلوه ای از ماه و خورشید
هوایش دلنشین ،آبش گوارا
فلک افلاک آن بسیار زیــــبا
پر از کفتر سراسر دشت آنجا
بود گرداب بردینه در اینـــــجا
به بامش خرمی دیدم در این شهر
خداوندا چه زیبا دیدم این شهـــــر
تمامی مردمش خونگرم و شیرین
به قدمت میرسد بر عصر دیریـــن
لرستان مردمی دارد به جــــــــد رُک
گهی با لهجه ای شیرین دهند شُک
دلی دارند زلال همچو می ناب
ز بسیاری آب گردی تو سیراب
دیاری دلنشین است پر ز تپـــه
سراسر آبشارست ،رود و سبزه
به کوهش دشت و گلها بی مثال است
تو گویی دشت آن عینا شمال اســــت
بهاران لاله هایش واژگون اســــــــــت
هزاران نقطه در دشتش چو خون است
پُلانش بیشمار ،رودش هزار است
بُزانش،گوسفندان بیشمار اســت
به گرداگرد شهر رودی بُزرگ اســـت
به اطرافش چو کوهانی ستُرگ است
عسل در این دیار باشد فراوان
کلاهان از نمد دارند مـــــردان
در اینجا خانه ها دامان کوه اســـت
تو گو ماسوله ای در جان کوه است
به ایلش سوگواری اینچنین اســـــــت
تفنگش ،زین اسبش ،چپه چین است
اگر مرگی رسد بر یک جوانی
کنند رقصی برایش دخترانی
نوازند ساز و سرنا ،آن دهل ها
ببُرند گیس خود زنها به غمهـا
عروسی دارد آن زاکرس ندیدی
خداوندا چه دشتی آفریـــــدی
اُبُهّت دارد آن کشکان و رودش
به پُلدختر ببینی آن وجــــــودش
بهار آلاله را بینی به صحرا
بروُید تا شود از دور پیــــدا
بیشتر بخوانید : شعر در مورد ذات خراب و بد و لعنت بر ذات خراب از حافظ و سعدی و مولانا
شعر زیبا در وصف لرستان
خــاک پاک اِ لرسونم جــای بی هُمتا جهونم
عزیزتری تو دِجــونم بمیــرم دِیر دِت نمونم
همه جای تو قشنــگه دل عالم ســی تو تنگه
شعری بوم دِصفاتت هم دِ شهر هم دِ دهاتت
هر گوشه دِ تو یه رازه شهر خرمـاوَ ه چه نازه
دورش کوه مینش کُل دشتَ هماری داره گُلــدشتَ
قلعه ومنار وگـرداو سراویا که کُل پُــردِآو
طاق پیل وسنگ نوشته پارک کیاو چی بهشتــه
گلالیا که مینِ شهــرِت جنگلیــا که دورو وَرِت
جده که جنوب شمالِت دِهمه لا خـوش وِحالت
وروگردشهرکه قشنگت دِچهار فصل رنگ وِرنگت
ایچه هم کُل کوه ودشتَ آو وهواش بِه ز رَشـتَ
حصارش کوه شانشینَه ملک ایــل نجم الدینَه
شمالش اشتــریونه گلـــی دِباغ لرسونه
صفابخش ِ روح وجونه نزیک وشهر کریمخونه
دورود تو با صفـــاءَ یه گُل هنیــــت ازناء
بی نظیر دشت سیلاخور خاکــش مطابقه وا دُر
اسب آهنی قطارت حمـل ونقل آدم وبارت
آو گهر واشتـرکوه تاجیـه ها وِسَــــر تو
الیگودرزشهر نازارم مُلـک اولاد بختیــارم
بخش ززوهم ماهروهت مردمونکه کل چی خووت
یک ویکشو با صفــائن مومنـــن وبا خدائن
سفید دشت وا آو سزارت زمسونش چـی بهارت
یه گوشه دِ گرمسیره زن ومردش همه شیره
اهل کار دِکوه ودشتن جِوُ تا پیرکل دِ گَشتن
آبشارکه قشنگ بیشه آشنا غریــو وخویشه
بخش پاپی کوه ودره بهتر دِ شمال کشـوره
جنگلیا که بی نظیرش هر که رته ها وِ ویرش
آبشاریا که کُل قشنگش داو وجنگل رنگ وِرنگش
میا بووم دِپلدختر شهر معروف کُر ودختر
پلدختر، هویزه ثانی عــزیــز دل امانی
با صفا آو کشکونت وا مـــردم مهربونت
کوهیا که پُر دِجنگلت بزرگراه ها دِ حنگلنت
گُرییا که سه و چارت تفریگاهیا کـه نازارت
پیل زال تا ویسیونت افرینه تا معمولونت
تنگ دلیج تا سوارونت خرگوشو تا کیالونت
ملیم دول تا دادآبادت همه ملکیا که آبادت
شهر کوهدشت عزیزم دشت وسیع وتمیزم
کوه ودشت وچغابلت نوریه گراو دِ گَلِت
طرهان وبارگاه شاه محمد(ص) حامیان دین احمد(ص)
به بووم دِ رومشگونت میدان جنگ روم اشکونت
دِ سیمره تا زانوگه دِ ملک آباد خو که
دِ مردم ولایتمدار شیریای جنگی فداکار
به بوم دِشهر دوره سراویاش غم دل شوره
جنگل اسبی کوه و یافته چی مخمل کارخانه بافته
چاهیا که قشنگ هرووت مردمونکه کل چی خووت
سراوناوه کش چه سرده شیرینه شفای درده
یه مله تو شوونونه یه سراوِت هم رفخونه
یه پل دِ قدیم کشکونه ره گذر قدیم جهونه
مردمت دشمه شکارن غیر حق باک دِ کس نارن
یه شهرت دلفون سرناوه بخـــش کاکاون و خاوه
امام زاده مو بابابزرگه شفیع لُـــروکرد تا تُرکه
بوم و سِقش پیر دلفونه دوس عزیز بیــــرنونونه
سلسله شهـــر الشترت فیروزه که انگشتــــرت
ملک خوش آو وهوا ش هم لطیــف وبا صفاش
منبع شعـــر وشعوره مه بزونی بِچــَــه اوره
کوه وسر او ش عزیزن پاک و بکرو تمیـــزن
گرین وکوهیای گُلهو سراو کهمـون همه چی خو
دار ودرختیـای گردو ملک بســــوم دِ لو رو
به بوم دو گُل هنیت زاغه وچغـــــلونیت
ها بوم دِ بیرونشهرت خاک بالاتـــر دِ زرت
دشت که آباد وخووت پا قلا تا پل هـُــرووت
چرسونه تا کوه پینه بیرنون سنگــر نشین
یاد جنگکه بَرد بَلش رضا خو واشون شَلِش
عرصه وِ اُردیا تنگ بی بیرنون پیروز جنگ بی
جنگیاکه یکه ویکه بیرنون نــژادش لکه
جنگ واشاه ووالی کرد مین دل هردون حالی کرد
بیرنون کُل شیره مرد بین سالیای سال دِ نبرد بیــن
جنگ واتوپ وتفنــگ بی کار قاجار هنی لنگ بی
دِ کوه شاه نشین تا کوه کَوَر بیرنون کُلش گـــرتی دِ وُر
علی مردان خان شیخه وغُله جنگ پارتیــزانی گُله وگُله
دو شیر سوزلی عله وعودال لَش قــزاقیا بی نصیو دال
دلیر ونامدار دوسه زیعلی دِ کَوَر جنگ کرد وِ عشق علی
کیخا ابراهیم یل خوش منظر کُر شوردی رستم شیـــوه سر
دِ جنگ بردبل دِ کوه پینه حضــور داشته ومردمی دینه
نبردی سخت وجانانه کرده جنگ واقــزاق مردانه کرده
لَش قزاق که مَن پشته پشته هر بیرنونی چن دشو کشته
خدا شورحت شیریا بی نظیر یا دشــو هرگز نمیره دِ ویر
کریم نجم الدین افتخار داره دِ ایل بیرنون ولُـــر تباره

سلام. مطالبتان بی هیچ اغراق، واقعا سودمند بود. ممنونم. فقط کاش منبعی مکتوب و قابل ارجاع نیز ارائه می فرمودید.
سلام . از محبت حضرتعالی سپاسگزارم