سرگذشت یک پروژه

زمان مطالعه این مطلب تنها: 3 دقیقه
 از جمله فتوحات و دست‌آوردهای امپراتوری بلامنازع کلنگ در دیار ما، کلنگ‌های پابه‌فرار است! همان کلنگ‌هایی که همیشه ریگی به کفش خود دارند و از روزی که نافشان را می‌برند، مترصد کوچ ابدی هستند کانَه‌ شِکوه‌ی ترانه‌سرایی که با گله‌گذاری می‌سراید: « باز منو کاشتی رفتی!؟».
با وصف این، آدمی‌زادِ شیرِ خام خورده فکر می‌کند با یک کلنگ‌زنی می‌شود صاحب یک واحد زیربنایی یا تولیدی یا خدماتی شد! در حالی که برنامه‌ی توسعه، حساب و کتاب دارد؛ شهر هرت و یا علف خرس که نیست تا بشود از محروم، برخوردار درست کرد! بدین ترتیب این‌که نوعی از کلنگ در حوزه‌ی گروه پا‌به فرار حمل می‌کند مشکل کلنگ نیست، مشکل خودمان است که همه‌اش می‌رویم به سراغ کلنگ‌هایی که حتا چند دهه هم از عمر شریف‌شان گذشته باشد باز هم پایی به فرار دارند و در یک بازی رایج بومی‌شده!، سر ما را گرم می‌کنند، به کرداری که تا به خود می‌آییم می‌بینیم همه‌ی ماشین‌آلات و تجهیزات را بر کول گرفته و در ایکی شماره، سر از جاهای دیگر درآورده‌اند که صد البته در این بازی، نه‌ چشم‌بندی دخالت دارد، نه رمالی و نه جادوگری بلکه صرفا و بلکه قطعا همه‌اش به‌خاطر حفظ تعادل‌های منطقه‌ای و درجهت رفع تبعیض از سرزمین ملی، بر اساس اصول و رهنمودهای آمایش سرزمین است!؟.
حالا، این‌که عده‌ای توی این هیرو ویر ، جنجال‌آفرینی کنند و سر و صدا راه بیندازند که ای بابا! کاروان واحدهای پا به فرار مثل این‌که سر ایستادن ندارد و حالا پس از کارخانه‌ی پرس ایران به‌عنوان آخرین واحدِ پرواز کرده، نوبت به ژنراتورسازی رسیده که از دیار ما پر بگیرد و برود به جایی که باید برود و هنوز عملیات پرواز به تمامی به انجام نرسیده، گویا دارند برای زمین کارخانه هم نقشه می‌کشند، واضح است چیز مهمی نیست و بعضی واحدها از روز اول برای همین کارها به‌وجود می‌آیند! وانگهی، برای زمین جماعت مگر جز نقشه، چیز دیگری هم باید کشید!؟ چرا ما فقط بلدیم برای دیگران پرونده‌سازی کنیم!؟ تازه، به‌فرض که این حرف‌ها درست باشد؛ مگر عزیزان ما گناه کرده‌اند که پس از راست و ریس کردن انتقال تجهیزات، حالا رفته‌اند به‌سراغ ساماندهی زمین و مگر از قرن نوزدهم هم عده‌ای به‌نام «فیزیوکرات» به این نتیجه نرسیده‌‌بودند که زمین اولویت توسعه و تنها عامل ایجاد ثروت است. حالا فقط در این منطقه، به سراغ زمین رفتن جرم است! مگر خلق ثروت با استفاده از زمین گناه است! مگر این ثروت، بخشی از اقتصاد ما نیست! و مگر آدم‌هایی که زمین را در کوره‌ی کیمیاگری تبدیل به پول می‌کنند قرار است این ثروت را با خودشان بلانسبت، به گور ببرند و این چه حسادتی است در وجود بعضی از ما مردم که مثل «پیورتونیست‌»ها به شکلی مالیخولیایی می‌خواهیم مانع خوش‌حالی دیگرانی بشویم که جرم‌شان فقط این است که دستگاه گوارششان تنها می‌تواند زمین را هضم کند و در واقع، زمین غذای رژیمی آن‌هاست و ما چه آدم‌هایی هستیم که با غذای رژیمی مردم هم کار داریم؟!.
حالا درست است که این‌جور قضایا تایید عده‌ای و تکذیب عده‌ای دیگر را به همراه دارد ولی ما یقین داریم که همه‌اش شایعه‌پراکنی و جوسازی عده‌ای است که چشم ندارند ببینند سرمایه‌گذاران در منطقه‌ی ما سرمایه‌گذاری می‌کنند؛ آخر مگر می‌شود از تسهیلات یک منطقه‌ی محروم کارخانه درست کرد و بعد آن را برداشت و برد جایی دیگر!؟ و مگر دستگاه‌های ناظر، همین‌طور بربر نگاه می‌کنند تا هرچند وقت یک کارخانه از منطقه‌ی ما بپرد!؟
این است که بهتر است به خودآییم و در راه خدمت عده‌ای سنگ‌اندازی نکینم و بگذاریم این بنده‌های خدا به کار و زندگی‌شان برسند و به جای حرف‌های بی‌ربط، توی این واویلای کرونایی، برایشان سلامتی و طول عمر آرزو کنیم تا برای ایجاد ثروت از خاک پاک و خدمت به خلق و اقتصاد کشور بیش از پیش کوشا باشند. آخر خوب است این خدمت‌گزاران، به‌جای نقشه‌کشیدن برای زمین، مثل عده‌ای بروند جهت ثروت‌اندوزی، از کارت شناسایی کارتُن‌‌خواب‌ها برای گرفتن کارت بازرگانی و نمی‌دانم صادرات و واردات استفاده کنند!؟ خوب، کدامش بهتر است!؟ تازه بهتر است زمین میراثی یک واحد، لخت و لم‌یزرع بماند یا در آن، مجتمع‌های آپارتمانی مامانی بسازند به این بلندی! و مگر در ماجراهای مشابه از جمله قیمه قورمه کردنِ باغ فلاحت، همه‌ی درخت‌ها و مزرعه‌های کشت نمونه، در همین مسیر تبدیل به احسن نشد!؟ آخه بابا کجای آن کار بد بود!؟ یک جو انصاف هم چیز خوبی است! و… هنوز کلاغه به خونش نرسیده پس باز هم تا فرصتی دیگر.
نویسنده : صادق سیفی – 99/10/29

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تشخیص ربات نبودن *

ما برای بهتر ارائه دادن خدمات به شما بازدیدکننده محترم از کوکی مرورگر استفاده می کنیم.